ابزار وبمستر

معنی درس هفتم (آزادگی)ادبیات فارسی هشتم :: جوابگو-پاسخنامه کامل تمارین و فعالیت های درسی

جوابگو-پاسخنامه کامل تمارین و فعالیت های درسی

گام به گام دروس | رفع اشکال ،مقاله،پاسخ نامه،نکات کنکوری،جواب بخش های مختلف درسی

جوابگو-پاسخنامه کامل تمارین و فعالیت های درسی

گام به گام دروس | رفع اشکال ،مقاله،پاسخ نامه،نکات کنکوری،جواب بخش های مختلف درسی

معنی درس هفتم (آزادگی)ادبیات فارسی هشتم

MH-BEHZADI | شنبه, ۱۷ شهریور ۱۳۹۷، ۰۷:۵۹ ب.ظ | ۰ نظر

معنی درس هفتم (آزادگی)ادبیات فارسی هشتم

برای مشاهده مطلب بر روی فلش زرد رنگ کلیک کنید.

خارکش پیری با دلق درشت    پشته ای خار همی برد به پشت



خارکش پیری با لباس کهنه،پشته ای خار بر دوش خود گذاشته بود و آن را حمل میکرد.



لنگ لنگان قدمی برمی داشت    هر قدم دانه شکری می کاشت



در حالی که میلنگید و به آرامی راه میرفت،در هر قدم خدارا سپاس میگفت.



کای فرازنده این چرخ بلند    و ای نوازنده دل های نژند



ای خدایی که این آسمان را بر افراشته ای و ای کسی که آرامش دهنده ی دل های غمگین هستی.



کنم از جیب نظر تا دامن    چه عزیزی که نکردی با من



وقتی که از سر تا پای خودم را نگاه میکنم،میبینم که همه نوع بزرگواری و ارجمندی را به من بخشیده ای.



در دولت به رخم بگشادی    تاج عزت به سرم بنهادی



در خوشبختی و سعادت را در مقابل چشمان من باز کردی و ارجمندی و بزرگی را مانند تاجی بر سر من نهادی.



حد من نیست ثنایت گفتن    گوهر شکر عطایت سفتن



خدایا من کوچک تر از آن هستم که حمد و سپاس تو را بگویم. شکر گزاری تو مانند سوراخ کردن مروارید سخت است که من شایستگی آن را ندارم.



نوجوانی به جوانی مغرور    رخش پندار همی راند ز دور



نوجوانی که مغرور از جوانی خود بود، از دور در حالی که اسب غرور و خود خواهی خود را می راند به پیر مرد نزدیک شد.



آمد آن شکرگزاریش به گوش    گفت کای پیرخرف گشته خموش



مناجات و ستایش پیر مرد به درگاه خداوند به گوش جوان رسید و گفت:(ای پیر مرد کم عقل خاموش باش و هیچ نگو.)



خار برپشت زنی زین سان گام    دولتت چیست؟عزیزیت کدام؟



ای پسر خارکش!در حالی که با جمع آوری خار می گذرانی،چگونه از سعادت و خوشبختی و عزیزیدم میزنی؟



عزت از خواری نشناخته ای    عمر در خارکشی باخته ای



ای پیر مرد خارکش، تو فرق سرافرازی و پستی را نمیدانی و عمر خود را در خار جمع کردن و حمل خار،صرف کرده ای.



*پیر گفتا که چه عزت زین به    که نیم بر در تو بالین نه

کای فلان چاشت بده یا شامم    نان و آبی که خورم و آشامم



چه عزتی بالا تر از این است که بر در خانه ی تو بالش نمیگذارم و محتاج کسی مثل تو نیستم و هر صبح و شام از تو درخواست آب و نان برای خوردن و آشامیدن نمیکنم.



شکر گویم که مرا خوار نساخت    به خسی چون تو گرفتار نساخت



پیر مرد به جوان میگوید:من خدا را سپاس گزارم که من را به انسان پست و فرومایه ای مثل تو محتاج نکرده است.



داد با این همه افتادگی ام    عز آزادی  و آزادگی ام



خداوند با همه ی تنگ دستی و بیچارگی من، عزت وارجمندی آزادی و جوان مردی را به من بخشیده است.




خیلی چاکریم،امیدوارم به کارتون بیاد.
  • MH-BEHZADI

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی