ابزار وبمستر

معنی درس یکم(چشمه و سنگ)ادبیات فارسی دهم :: جوابگو-پاسخنامه کامل تمارین و فعالیت های درسی

جوابگو-پاسخنامه کامل تمارین و فعالیت های درسی

گام به گام دروس | رفع اشکال ،مقاله،پاسخ نامه،نکات کنکوری،جواب بخش های مختلف درسی

جوابگو-پاسخنامه کامل تمارین و فعالیت های درسی

گام به گام دروس | رفع اشکال ،مقاله،پاسخ نامه،نکات کنکوری،جواب بخش های مختلف درسی

معنی درس یکم(چشمه و سنگ)ادبیات فارسی دهم

MH-BEHZADI | شنبه, ۱۷ شهریور ۱۳۹۷، ۰۵:۰۹ ب.ظ | ۰ نظر

معنی درس یک ادبیات دهم




برای مشاهده مطلب بر روی فلش زرد رنگ کلیک کنید.


(چشمه و سنگ)



گشت یکی چشمه ز سنگی جدا       غلغله زن،چهره نما تیزپا

چشمه ای در حال شور و غوغاکنان با خودنمایی وتند و سریع از قطعه سنگی جدا شد.


گه به دهان بر زده کف چون صدف         گاه چو تیری که رود بر هدف

گاهی مانند صدف کف بر دهان می آورد و گاهی مانند تیری که به هدف اصابت میکرد بود.

گفت:درین معرکه،یکتا منم      تاج سر گلبن و صحرا منم

چشمه با خود گفت در این میدان نبرد من یگانه و یکتا هستم،باعث سرافرازی و افتخار گلها و دشت ها من هستم.

چون بدوم سبزه در آغوش من     بوسه زند بر سر و بر دوش من

هنگامی که به سرعت حرکت می کنم گلها و سبزه های در آغوش من قرار میگیرند و بر سر و شانه من بوسه میزنند.

چون بگشایم ز سر مو،شکن      ماه ببیند رخ خود را به من

هنگامی که پیچ و خم زلف را بر سر خود باز میکنم  ماه چهره خود را به وسیله من مشاهده میکند.

قطره باران که در افتد به خاک      زو بدمد بس گهر تابناک

هنگامی که قطره بارانی در زمین قرار میگیرد بسیاری از گلها و شکوفه ها از آن قطره باران ایجاد می شود.

در بر من ،ره چو به پایان برد      از خجلی سر به گریبان برد

هنگامی که قطره باران در برابر من قرار گیرد از شدت شرم و خجالت سر افکنده می شود.

ابر ز من ،حامل سرمایه شد       باغ ز من صاحب پیرایه شد

ابر سرمایه وجودی خود را به خاطره من دارد باغ و بوستان هم به خاطره من پر از زیور و زینت شده است.

گل به همه رنگ و برازندگی       می کند از پرتو من زندگی

گلها با همه ی زیبایی و درخشندگی که دارند وجود خود را به خاطره من دارند.

در بن این پرده نیلوفری       کیست کند با چو منی همسری

در زیر این آسمان لاجوردی چه کسی است که بتواند با کسی مانند من برابری کند.

زین نمط آن مست شده از غرور       رفت و ز مبدا چو کمی گشت دور

هنگامی که آن چشمه که از غرور و تکبر مست و از خود بیخود شده بود اندکی از آنجایی که بود دور شد...

دید یکی بحر خروشنده ای       سهمگنی نادره جوشنده ای

دریای خروشان و سهمگنی را دید.

نعره برآورده فلک کرده کر       دیده سیه کرده شده زهره در

درحالی که دریا با نعره بر آوردن خود گوش آسمان را کر میکرد،باعث سیاهی چشم و ترس و دلهره شد.

راست به مانند یکی زلزله       داده تنش بر تن ساحل یله

درست مانند زلزله  دریا تن خود را به ساحل میزد.

چشمه کوچک چو به آنجا رسید          وان همه هنگامه دریا بدید

چشمه کوچک هنگامی که به دریا رسید و آن همه غوغا و خروش دریا را دید.

خواست کران ورطه قدم درکشد        خویشتن از حادثه برتر کشد

خواست از آن مهلکه فرار کند و خود را از آن حادثه نجات دهد.

لیک چنان خیره و خاموش ماند      کز همه شیرین سخنی گوش ماند.



خیلی چاکریم،امیدوارم به کارتون بیاد.


  • MH-BEHZADI

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی